بنظر ميرسد دور اول جدالهاى سياسى در ايران٬ چه جنگ بقا بالائى ها و چه جنگ مردم عليه حکومت اسلامى٬ دچار يک نوع بن بست شده است. اما اين تصويرى يک بعدى از واقعيتى چند وجهى و پيچيده است و کل حقيقت وضعيت امروز را بعد از اعتراضات دو ماه اخير ترسيم نميکند. بررسى موقعيت نيروهاى درگير تصوير بن بست و انتظار را نفى ميکند:
جناح خامنه اى – احمدى نژاد
سياست اين جناح يکسره کردن قدرت سياسى و دورخيز براى تصفيه و حذف نيروهاى رقيب درون حکومتى است. اگر کل حکومت اسلامى با سياستهاى داخلى و بين المللى راست افراطى موافق بود٬ نيازى به نمايش انتخاباتى و دستگيرى و پرونده سازى و برپائى بيدادگاههاى شنيع اسلامى نبود. از آنجا که طيف بزرگى در حکومت اسلامى ادامه اين روشها را عليه نفس بقاى نظام اسلامى ميبيند و خواهان تعديل آنست٬ لذا تداوم سياست احمدى نژاد- خامنه اى تنها ميتوانست مبتنى بر سناريوئى باشد که تاکنون پرده هاى اول آن را ديده ايم. ما براين روند قبل از نمايش انتخابات تاکيد کرديم. براى اين جناح "انتخابات" يک تشريفات شبه قانونى و کرونولوژيک اجبارى بود و نه مکانيسمى براى تفويض قدرت به جناح مقابل. به هر حال داشتن مشروعيت قلابى از نداشتن آن بهتر است. اما اين خط نه خود را بر اين اجبارها و مکانيزمهاى اسلامى انتخابات متکى کرده است و نه اصولا ميخواهد چنين تصويرى از خود بدهد. تداوم سياست سرکوب در داخل و چنگ انداختن بر تمامى قدرت سياسى و اقتصادى و وادار کردن رقبا به قبول هژمونى اين خط٬ يک شرط تداوم سياست تهاجمى و تروريستى اسلام سياسى در منطقه و جهان است. خامنه اى و شرکا وقتى ديدند که "انتخابات" دارد بلاى جانشان ميشود٬ راهى نداشتند جز اينکه کافه را بهم بزنند و قمه هايشان را بروى "خوديها و غير خوديها" بکشند. در اين مسير هرچه که برايشان مقدور بوده انجام دادند و اگر از تداوم با قدرت آن ناتوان اند٬ تنها دليلش اينست که مضمون پيروزى براى اين جناح فعلا با سد مقاومت درونى و بيرونى روبرو شده است. فلج و بن بست کنونى اين جناح صرفا به اين دليل است. آنها نه پيروز شده اند و نه شکست خورده اند. آنها ناچارند دستاوردها و تلفاتشان را بشمارند و خود را براى تعرض بعدى آماده کنند. توقف اين جناح بسرعت آنها را از موقعيت امروز نيز پرت ميکند.
جناح رفسنجانى٬ موسوى٬ کروبى
سياست اين جناح زدن ترمزى به سياستهائى جناح مقابل است که بزعم آنها کل نظام و کشور را در آستانه فروپاشى قرار داده است. براى اولين بار طيف وسيعى از راستها و "اصلاح طلب" ها و آخوندهائى که ديگر جا و مکان سابق را ندارند٬ هم آواز شدند تا با فشار به "رهبر" از شر احمدى نژاد خلاص شوند. اجزاى اين ائتلاف هر کدام مشروطه خود را دنبال ميکرد اما بدليل منافعى مشترک به تقابل با دولت احمدى نژاد کشيده شد. طيف وسيع آخوندها ديدند که جمهورى اسلامى دارد روند پاکستانيزه شدن را طى ميکند و در آن موقعيت و منافع دستگاه لفت و ليس آخوند توسط رقباى اسلامى مصادره ميشود. مضافا اينکه آنها تلاش دارند که نفرت برحق مردم از اسلام و جمهورى اسلامى را به نفرت مردم از دولت احمدى نژاد قاتل محدود کنند. تلاش دارند حساب اسلام و جمهورى اسلامى قديم را از دولت فعلى و سياستهايش جدا کنند. اما اين بلوک در مسيرش به تخت سينه قدرت "رهبر معظم" خورد و ناچار شد وارد دعوائى شود که نه براى آن آماده بود و نه ميتواند از آن پس بنشيند. اينها٬ همانطور که خودشان اذعان ميکنند٬ انتظار داشتند با راه انداختن "موج سوم" نوار کهنه دو خرداد را تکرار کنند و فکر نميکردند که خامنه اى حتى موسوى از فيلتر "آقا" گذشته و "نخست وزير محبوب امام" را هم تحمل نکند. فتواهاى پشت سرهم که دولت احمدى نژاد و سياستهاى خامنه اى و اخيرا خود او را زير سوال ميبرد٬ تلاش اين کمپ براى تغييرى در برزخ کنونى است. اين جناح و طيف مخالفين خامنه اى – احمدى نژاد با ديدن نمايش مضحک بيدادگاههاى دوستانشان تا ته ماجرا را خوانده اند. موسوى و کروبى و رفسنجانى و ديگران هر مانورى بدهند نيازمند حمله متقابل و به اندازه کافى موثر هستند. اگر جناح خامنه اى ميتواند از موضع قدرت مانور بدهد و تدريجى تر برنامه و سياستش را پيش ببرد٬ براى جناح مقابل سازش با وضعيت موجود به معنى خونريزى ممتد و مرگ حتمى است. اگر امروز هنوز براى زدن موسوى و رفسنجانى و خاتمى اين پا و اين پا ميکنند٬ معنى اش اين نيست که اين جناح تضمينى پايدار گرفته است. اينها حتى از دامنه مانور جناح خامنه اى برخوردار نيستند.
قانون مشترک بقاى دو جناح
دو جناح جمهورى اسلامى هدفشان حفظ نظام و حفظ موقعيت سياسى و اقتصادى خودشان در مقابل يورش مردم به کل نظام است. اين تناقض آنهاست که نميتوانند کار طرف مقابل را يکسره کنند و دستش را از قدرت سياسى و اقتصادى تماما کوتاه کنند. اما اين تناقض قديمى در هر شرايطى و بويژه شرايط امروز نه معتبر است و نه ميتواند دلگرمى خاصى به طرفين بدهد. در جمهورى اسلامى همواره جناحى که در قدرت بوده است جناح مقابل را صرفا محدود کرده است. تمام مسئله اينست که اينبار اوضاع جمهورى اسلامى فرق ميکند. خط خامنه اى و تامين هژمونى آن در کل جمهورى اسلامى تابع اينست که هر مانعى را از سر راه بردارد. عميق شدن شکافهاى درون حکومتى و هجوم گسترده مردم امکان سيکل قديمى "جنگ- سازش پلکانى" را مسدود کرده است. زمان سازش٬ هر سازشى٬ روز به روز محدودتر و در موارد زيادى کور ميشود. خامنه اى حتى اگر احمدى نژاد را هم قربانى کند٬ از پس نيروى وحشى و قوى اى که در قلمرو اقتصادى و نظامى پشت او بصف شده است نميتواند برآيد. خامنه اى حتى اگر تا ته خط برود٬ دوره کوتاهى ميتواند "ژنرال امام مشرف" باشد. يک جامعه هفتاد ميليونى را با حکومت نظامى و ترور روزمره نميتوان سرپا نگهداشت. با اينحال تداوم سياست اين جناح و تداوم قدرتش در گرو تداوم تصفيه لايه هاى بيشترى از "خوديها" و مطيع و ساکت کردن بخش بيشترى است. اين تنها راهى است که بروى خامنه اى و شرکا باز است.
براى کمپ رفسنجانى و کروبى و موسوى نيز همين قانون صادق است. بقاى آنها در حکومت اسلامى نه بعنوان افراد توسرى خورده و ناتوان٬ بلکه بعنوان يک جناح که تلاش دارد مسير جمهورى اسلامى را تعيين و فعال مايشائى طرف مقابل را محدود کند٬ تنها متکى به اعمال قدرت و روشهاى مشابه با خامنه اى است. آنها ناچارند با خامنه اى و دولت احمدى نژاد دربيافتند و عواقب آن را بپذيرند. آنها اگر نميخواهند سکوت کنند و گوشه اى خود را با چهار اعلاميه و پيام سرگرم نکنند٬ ناچارند راه هاى پائين کشيدن خامنه اى و احمدى نژاد را بيابند و آن را عملى کنند. اين هم داستان سالهاى آينده نيست٬ داستان همين ماه هاى پيش رو است. اين کمپ براى مقابله با آنچه رخ داده است راهى جز اين پيش رو ندارد. "موج سبز اميد" و وعده تشکيلات درست کردن و غيره يک مشت داستان است. بيشتر شبيه "بزک نمير بهار مياد" است تا يک سياست واقعى و موثر در جنگ کنونى قدرت. باند خامنه اى با يک اشاره ميتواند هر روزنامه و تشکيلاتى را "منحله" اعلام کند و بانيانش را بعناوين مختلف پاى ميز محاکمه بکشاند و يا صاف و ساده ترور کند. اين کمپ نيز فرصت ندارد چهار سال ديگر ناخن بجود تا ببيند داستان جمهورى اسلامى احمدى نژاد و خامنه اى چه ميشود. چنين فرصتى را اگر خامنه اى هم به آنها بدهد٬ مردم به اين نظام نميدهند. زمان نه فقط براى سازش بلکه حتى براى حفظ نيرو نيز گذشته است.
معضل دو طرف اينست که اوضاع نميتواند به جاى اول خود برگردد و طرفين نميتوانند در موقعيت فعلى متوقف شوند. اين دو راهى مرگبار را بايد پاسخ داد و پاسخ ها از هر سو خرد کننده است. چه ورود تمام عيار به اين جنگ و چه تسليم از هر سو نتايج کمابيش يکسانى ببار مى آورد. قانون بقاى دو جناح مشترک است و قانون جنگ کنونى نيز همينطور. مهمترين فاکتورى که بن بست کنونى و تشديد جنگ جناحها را به اين مرحله رسانده است همان قدرت ميليونى است که قصد ندارد سير حرکت و تلاش براى خواستهاى خود را به مقدرات دو جناح گره بزند. اين بن بست راه خروج و سازش از بالا را ندارد.
اردوى مخالفين حکومت اسلامى
امروز کمتر کسى ترديد دارد که دعواى سياسى در ايران سه طرف دارد و يک طرف اساسى و تعيين کننده آن اکثريت مردمى هستند که اين بساط را نميخواهند. مردمى که در هر فرصتى براى بيان اين نخواستن و شفاف تر کردن آن تلاش ميکنند. جمهورى اسلامى دراين دوره تلاش کرد با نشان دادن سبعيت و خشونت بى حد و حصر و تجاوز دسته جمعى به زندانيان بگويد که "ماه عسل انتخابات" تمام شد. جمهورى اسلامى يعنى کشتار و شکنجه و تجاوز دسته جمعى. رژيمى که ابواب جمعى مسلمان و آخوند و قديم شکنجه گر خود را حاضر است با اتهام "وابسته به آمريکا و کودتاچى" پاى ميز بيدادگاههاى اسلامى بکشاند حسابش از جانب مردم روشن است. جوانانى که در کهريزک ها و اوين و دهها زندان بى نام و نشان زير شکنجه جان باختند و يا در تظاهراتهاى ٢۵ و ٣٠ خرداد به قتل رسيدند٬ مردمى که اين اوضاع را ديدند و دامنه "شهامت" و سياست موسوى ها را تجربه کردند٬ امروز در جاى ديگرى ايستاده اند. اکثريت عظيم اين مردم نه اميدشان را به خاتمى و موسوى و کروبى و رفسنجانى گره ميزنند و نه با اشاره آنها در خانه هايشان تمرين مبارزه "مسالمت آميز" خواهند کرد. اين کمپ نيازى ندارد خود را به محدوديتهاى تاريخى جدال بخشهاى حکومتى براى بقا محدود کند. اين کمپ نه اهداف جناح هاى حکومتى را دنبال ميکند و نه دامنه قدرت و انتخابهاى آن در چهارچوب جناح هاى رژيم است. براى جنبش توده اى امروز شکاف در بالا تنها امکان ابراز وجود و تلاش براى پيشروى است. خود موسوى بهتر از هر کسى ميداند که اين مردم نه براى الله و اکبر و نه براى خمينى و نه براى اسلام به خيابان نيامده اند. آنها بسرعت ديدند که شعارهاى مردم سران حکومت و پايه هاى اسلامى آن مانند حجاب را نشانه گرفت.
براى مردم نيز٬ به حکم فرصت تاريخى و تلاشى در بالا و بى اعتبارى حکومت در عميق ترين لايه هاى جامعه٬ تنها راه اينست که از روى جمهورى اسلامى رد شوند. مردم هدفشان تغيير نکرده است٬ در مقابل سرکوب مرعوب نشده اند٬ نااميد و بى افق نشده اند٬ بلکه روشهاى پيشروى و فرصتهاى مغتنم را جستجو ميکنند. تشديد جدال بالائى ها هنوز بهانه و فرصت اعتراض به مردم ميدهد و اعتراض مردم شکاف بالائى ها را تعميق و امکان تعرض نهائى به کل اين بساط را تسهيل ميکند. جامعه بدرستى درک ميکند که بن بست بالائى ها و عدم امکانشان نه در سازش و نه در تمام کردن کار حريف٬ انعکاس وحشت همه شان از نيروى سهمگينى است که در کمين شان نشسته است. مردم عليرغم تلفاتى که دادند با اعتماد بنفس و تعرضى اند. احساس قدرت و اميد به امکان سرنگونى يک باور عميق شده است. اين کمپ ناچار است در جبهه هاى متعدد مداوما تعرض کند و راه پيشروى را بگشايد.
مسئله تجاوز در زندانها
يک مورد مسئله ترانه موسوى است. داستان تراژيک ترانه موسوى و اساسا گزارشهاى تجاوز دسته جمعى به زندانيان٬ که يکماه پيش حتى انعکاسى درخور در رسانه هاى اپوزيسيون نيافت٬ ناگهان موج برگشت اش گريبان کل اسلام را گرفته است. ترانه "گمنام" هم ندا شد و ترانه هاى نسل پيش يک به يک صدايشان بلند شد. اين تصوير امروز حکومت اسلامى در داخل و خارج است: حکومت ريپيست هاى اسلامى! اين "اعتبار" سه دهه حکومت اسلامى است. و دقيقا همين اسکاندال و بى اعتبارى است که مشتى آيت الله سنگين وزن را به صرافت جدا کردن سفره اسلام از جمهورى اسلامى با دولت احمدى نژاد و رهبرى خامنه اى انداخته است. در حکومتى که قرار بود با مشت آهنين نمايش قدرت دهد٬ نه فقط توان دفاع از توحش اسلامى اش را ندارد بلکه روشهاى سرکوبش منجر به بى اعتبارى عميق جهانى و تشديد بحران حکومتى شده است. اين يعنى خط مشى سرکوب پاسخ رژيم اسلامى را نميدهد و شکست خورده است.
اما جناح مقابل نيز تنها با "وااسلاما" و اين کارها "ربطى به اسلام و جمهورى اسلامى و امام ندارد" نميتواند خود را از مهلکه نجات دهد. اولا سخنان با شهامت نسل پيشين و قربانيان تجاوز در زندانها نوک کوه يخ است. اين فريادها هم اين سياست را شکست ميدهد و هم اتفاقا نشان ميدهد اسلام و جمهورى اسلامى همين است. کجايش را هنوز ديده ايد٬ بايد منتظر فوج فوج از قربانيانى باشيد که شهادت بر تجاوز در زندانهاى ايران در سه دهه گذشته ميدهند. ثانيا مردم از اين جماعت ميپرسند حالا که اينکارها "اسلامى" نيست٬ حالا که اينها "آبروى اسلام را برده اند"٬ ميفرمائيد چگونه بايد کنارشان زد و خودتان براى اينکار چه ميکنيد؟ نسخه امثال کروبى که گويا "قهرمان" طرح اين موضوع شده اينست که درست مانند داستان قتل هاى زنجيره اى در دوره خاتمى٬ و براى "نجات آبروى اسلام و کل نظام"٬ مسئوليت آنرا روى دوش "عده اى خود سر" بگذارند! خب بسيار روشن است که اگر اين وحشيگريها هم "اسلامى" نيست و هم ميخواهند با آن بسازند٬ لابد همان حداقل مردم متوهم به اينها با دو فحش به اسلام و آخوند ازشان رد ميشوند. سياست جدا کردن سفره اسلام از جمهورى اسلامى دير زمانى است که شکست خورده است. نميتوان زير پرچم خمينى و جمهورى اسلامى توسط لاجوردى ها و داود رحمانى ها و شکنجه گران بنام در زندانهاى ايران به جوانان و زندانيان سياسى تجاوز کرد و همان تاريخ را جعل کرد و در مقابل خامنه اى و ديگران بنام "پرچم مبارزه" به مردم فروخت. زمان براى اين شعبده بازيهاى سياسى گذشته است. من از موسوى و کروبى و ديگران ميپرسم که اگر شاهدانى بيايند و از تجاوز هر روزه و مستمر به کودکان شش و هفت ساله تا دوازده ساله در بند کودکان در زندانهائى مانند زندان تبريز و توسط مسئولين بند امثال "آقا بيوک" ها در دوران صدارت خودشان و رياست جمهورى خامنه اى و رفسنجانى و امام شان حرف بزنند٬ آنوقت هنوز حساب اسلام و امام و نظام را از حساب احمدى نژاد و خامنه اى و سرداران تازه بدوران رسيده سپاه جدا ميکنند؟ شک نکنيد که اين سياست نميگيرد و در نطفه شکست ميخورد.
مناسبات جديد سه طرف دعواى سياسى ايران به جائى رسيده است که امکان سازشها و وقت خريدن ها بسيار محدود و در مواردى زيادى ناممکن شده است. اين ويژگى پروسه اى است که پايان جمهورى اسلامى بر پيشانى آن حک شده است. جمهورى اسلامى به هر سمتى بچرخد از کل اين ماجرا ضعيف تر و متشتت تر و بى اعتبارتر بيرون مى آيد و همين امکان و مبرميت سرنگونى آن را در نگاه جامعه برجسته تر ميکند. در رويدادهاى دو ماه اخير دو جناح حکومت و کل جمهورى اسلامى ضربه جدى خورد و متقابلا مردم عليرغم قربانيانى که از آنها گرفتند در بهترين موقعيت سالهاى اخير در تقابل با رژيم اسلامى اند. مردم برنده تاکنونى بازى باخت – باخت بالائى ها هستند.
طوفان در راه است!
وضعيت امروز آرامش قبل از طوفان است. به حکم مولفه هاى سياسى جامعه ايران و موقعيت عينى جمهورى اسلامى٬ جناح هاى حکومت نميتوانند در وضعيت کنونى بمانند و بناگزير تعرض از هر دو سو تشديد خواهد شد. بالانسى طلائى براى حفظ نظام و سازشى در بالا متصور نيست. تا با بالاى جمهورى اسلامى مربوط است تنها يکراه ذهنى وجود دارد که به تقابل و تنش ميان جناح ها پايان دهد و آن اينست که يک جناح رسما تسليم شود. معنى اين تسليم چيزى نيست جز برسميت شناسى سياست و هژمونى جناح مقابل. اما اين اگر ممکن بود با وضعيت امروز روبرو نبودند. هر دو جناح براى رسيدن به اين غير ممکن امروز راهى جز مقاومت و حمله متقابل و تا ته خط رفتن براى "بقا و نجات نظام" ندارند. و نکته مهمتر اينست که مردم فرصت نميدهند. اين تصور که مردم در روزى تعطيل به ديدن نمايش جنگ گلادياتورهاى اسلامى آمده اند و بعد از شکست و يا پيروزى يکى به خانه شان برميگردند تصورى احمقانه است. خود رژيميها هم چنين تصويرى ندارند. دامنه جنگ و سازش جناح ها تابعى از قدرت و اعتراض مردم در جامعه عليه جمهورى اسلامى است. اين دامنه در اوضاع کنونى٬ هر هفته و هر روز٬ محدود و محدودتر ميشود. هر اشتباه محاسبه در بالا ميتواند بعنوان چاشنى انفجارى در پائين عمل کند و هر تحرک وسيع در پائين هر توافق بالائى ها را بهم ميزند. اوضاع سياسى ايران به دورانى از آرامش و "بازنگرى" و موجى جديد از "سرخوردگى" برنميگردد. جامعه تازه خود را بازيافته است و نيروى عظيم و نفرتى عظيم تر براى هجوم به کل حکومت اسلامى در خود انباشته است. طوفان در راه است. جمهورى اسلامى رفتنى است. *